کسنیا جاهطلبی دارد، خیلی زیاد. او میخواهد در صنعت مهمانداری به موفقیت بزرگی دست یابد. در پی هدفش به مسکو میآید و با یک مالک هتل عجیب و غریب به نام هتل گرند آشنا میشود. کسنیا که نمیخواهد حقیقت مانع فرصتهایش شود، خود را به عنوان یک حرفهای معرفی میکند و برای یک موقعیت مدیریتی آماده است. اما دروغهایش فاش میشود و او به بخش لباسشویی که چندان جذاب نیست فرستاده میشود تا کارش را در صنعت مهمانداری آغاز کند. آیا کسنیا میتواند طبیعت ماجراجویانهاش را کنترل کند و به تیم نزدیک هتل گرند بپیوندد؟ یا اینکه همه چیز را خراب خواهد کرد؟