گوان ژو ۲۲ ساله با برادرش، ژائو دونگچنگ، که سالها از هم دور بودهاند، در یک بیمارستان محلی در شینگچنگ دوباره دیدار میکند. در حالی که رابطه awkward آنها توسعه مییابد، گوان ژو با کارکنان بیمارستان ارتباط برقرار کرده و معجزات روزمره آنها را شاهد است. از طریق کار، دوستی و عشق، او رشد کرده و دیدگاههایش را درباره زندگی و خانواده تغییر میدهد.