کتابدوست مشتاق و دانشجوی دانشگاه موتوسو اورانو در یک حادثه غیرمنتظره میمیرد. این حادثه درست پس از خبری بود که او بالاخره میتوانست به عنوان کتابدار کار کند، همانطور که همیشه آرزو داشت. وقتی به هوش آمد، به عنوان مین، دختر یک سرباز فقیر متولد شد. او در شهر اهرنفست بود که سیستم طبقاتی سختی داشت. اما تا زمانی که کتاب داشت، واقعاً به چیز دیگری نیاز نداشت. با این حال، کتابها کمیاب بودند و فقط متعلق به اشراف بودند. اما این او را متوقف نمیکند، بنابراین تصمیم میگیرد... "اگر کتابی وجود ندارد، من فقط چندتا میسازم."