فیلم میموزاها
یک کاروان یک شیخ سالخورده و در حال مرگ را از طریق آتلاس مراکش همراهی میکند. آرزوی آخر او این است که در کنار عزیزانش دفن شود. اما مرگ منتظر نمیماند. کاروانداران، که از کوه میترسند، از ادامه حمل جسد امتناع میکنند. سعید و احمد، دو شیاد که با کاروان سفر میکنند، میگویند که راه را میشناسند و قول میدهند جسد را به مقصد برسانند. در دنیای دیگر، شکیب انتخاب میشود تا با مأموریتی به کوهها سفر کند: کمک به کاروانداران بیتجربه.