انات، یک مادر تنها و معلم ادبیات در مدرسه ابتدایی، به شدت منتظر بازگشت پسرش از ارتش است. اما درست در تاریخ مقرر برای آزادی او، یک سرباز ربوده میشود و جنگ جدیدی آغاز میشود. وضعیت پدرش، یعقوب، که دچار شوک روحی شده، رو به وخامت میگذارد و وقتی ایدو تماس میگیرد و میگوید که همه مرخصیها به تعویق افتاده، اضطراب انات بیشتر میشود. او تلاش میکند تا پسرش را به خانه برگرداند و به مهربانی افسران فرمانده استناد میکند. ایدو برمیگردد، اما روحیهاش شکسته میشود وقتی متوجه میشود که مرخصیها به حالت تعلیق درنیامدهاند - او خود داوطلبانه برای جنگ رفته است. رابطه همزیست آنها رو به افول میگذارد، ایدو به پست مرزی برمیگردد و نبرد شدت میگیرد. قبل از ورود واحدش به لبنان، انات که خود را بین پدر و پسرش گرفتار میبیند، تصمیم میگیرد که خود اقدام کند.