یک گروه دوستانه از کودکان هر ساله تابستان‌های خود را در یک روستای قدیمی سپری می‌کنند. بچه‌ها مقر خود را در یک مزرعه ذرت پنهان کرده‌اند و افسانه‌ای وجود دارد که می‌گوید گنجینه‌ای از یک پرنسس که از ناپلئون فرار کرده، در نزدیکی روستا پنهان شده است. وقتی دختر جدیدی به نام کاتیا با مادرش به روستا می‌آید، او به موضوعی برای رقابت بین بهترین دوستان سونیا و داشا تبدیل می‌شود. اما تنها دوستی نیست که باید آزمون قدرت را تحمل کند. یک تاجر خاص قصد دارد زمینی با کلبه را بخرد و در آنجا بازار ساخت و ساز راه‌اندازی کند. بچه‌ها تصمیم می‌گیرند به هر قیمتی مانع از این کار شوند و پس از مذاکرات ناموفق، به اقدامات فعال روی می‌آورند.