کوههای رودوپ در آستانه قرن بیستم صحنه یک درام عاشقانه غیرمعمول هستند. متو، یتیم، عاشق هاته، دختر صاحبخانه ثروتمند، شارکو میشود. این پسر توسط داییاش، عدیل، که مردی سختگیر است، بزرگ شده است. همه بر این باورند که عشق بین این دو جوان محکوم به فناست. در روز عروسی هاته با داماد ناخواستهاش، او با متو فرار میکند. دلی محمد، پدر داماد، به دنبال عاشق دختر میرود تا او را تنبیه کند. عدیل مسئولیت هاته را بر عهده میگیرد و اعلام میکند که او با او فرار کرده و یک دوئل مردانه بین خواستگاران پیشنهاد میدهد. دلی محمد اعلام میکند که عدیل شایسته هاته است. متو برمیگردد، اما هاته اعلام میکند که او با مردی که به او حفاظت داده است، میماند.