فیلم این کسب و کار لعنتی من است
میخائیل یک طراح سابق هواپیما است و اکنون فقط یک پدربزرگ است که به طور مداوم در موقعیتهای خندهداری گرفتار میشود. یک روز در 31 دسامبر، او و نوهاش سِریوزا، سگی را که از آتشبازیهای سال نو پنهان شده بود، پناه میدهند. نام این سگ استپکا گذاشته میشود. به زودی پس از اینکه نوهاش توسط والدینش برده میشود، میخائیل بیمار میشود. حالا استپکا زمان بسیار کمی دارد تا کمک بخواهد و جان صاحبش را نجات دهد. اما انجام این کار بسیار دشوار است، زیرا هیچیک از مردم زبان سگ را نمیفهمند. تنها راه حل این است که سِریوزا را پیدا کند، که به نظر استپکا او را درک میکند. و سپس قهرمان چهارپایه به سمت دیگر شهر میرود تا با ماجراجوییهای شگفتانگیزی روبرو شود.
پیشنمایش موجود نیست.