در آستانه طلاق، جیمز و میشل در طول سال‌ها از هم دور شده‌اند و نمی‌توانند بیشتر از این متفاوت باشند. میشل ناامید است که هرگز نتوانند یکدیگر را به طور کامل درک کنند. در سالگرد سیزدهمین سال ازدواجشان، آنها بیدار می‌شوند و متوجه می‌شوند که به طریقی بدن‌هایشان عوض شده است. ناتوان از بازگشت به حالت قبلی، مجبورند درک کنند که دیگری در هر روز چه می‌گذرد. در این فرآیند، آنها حس جدیدی از احترام و درک نسبت به یکدیگر پیدا می‌کنند و دوباره عاشق یکدیگر می‌شوند.