فیلم یک روز یا روزی
در سال 2009، لی زی وی 28 ساله و هوانگ یو شوان 17 ساله با یکدیگر ملاقات کردند. این دو زندگی بیگناه و تحت تأثیر قرار نگرفته، هر کدام میتوانند احساس کنند که نشانههایی از گذشته و حال خود دارند. با این حال، آنها نتوانستند مدرک کافی برای پر کردن خلأ درون قلبهایشان پیدا کنند. یک حادثه آنها را به یک حلقه موبیوس دیگر میاندازد که بارها و بارها اتفاق افتاده است. تنها در آن زمان است که متوجه میشوند در زمانها و فضاهای مختلف، آنها یک عشق عمیق و واقعی داشتهاند که از طریق زمانهای بیشماری برای پیدا کردن یکدیگر بدون پشیمانی جستجو کردهاند. اما در آن داستان، عمیقترین عشق آنها با بالاترین قیمت به دست آمده است. اگر بتوانند دوباره شروع کنند، آیا انتخاب میکنند که به طور تصادفی در زندگی عادی ملاقات کنند یا با خاطراتی که در قلب و استخوانهایشان حک شدهاند، آسیب ببینند؟ یا شاید بتوانند دوباره آسیب بزنند و عشق بورزند، با شرط بندی بر روی یک پایان متفاوت؟