علی در آستانه از دست دادن مزرعه‌اش به دلیل ورشکستگی است زیرا نمی‌تواند بدهی‌اش را پرداخت کند. اما علی در آخرین لحظه پول را پرداخت کرده و زمینش را نجات می‌دهد. رستم آقا که به همسر علی، آییشه، چشم دارد، شروع به توطئه‌های مختلف می‌کند. او انبار علی را آتش می‌زند و تقصیر را به گردن شخص دیگری می‌اندازد. علی که از خشم پر شده، مرد اشتباهی را می‌کشد و به زندان می‌افتد. رستم از این فرصت استفاده کرده و دام برای آییشه می‌گذارد. آییشه با فرزندش به کوه‌ها فرار می‌کند و به سل مبتلا می‌شود. پس از آزادی از زندان، علی آنها را پیدا می‌کند اما همسرش را از دست می‌دهد. علی با قسم انتقام، یک کمپین بزرگ علیه رستم راه می‌اندازد.