دو روز تا "آخرین مراسم فارغ‌التحصیلی" دبیرستان باقی مانده بود و ساختمان قرار بود تخریب شود. هر دانش‌آموز با "وداع با جوانی" خود کنار آمد و با حسرت و امید به جلو حرکت کرد. یک دانش‌آموز به کتابخانه می‌رود تا معشوق مخفی‌اش که معلمش نیز هست را ملاقات کند، یکی دیگر با دوست‌پسرش که به خاطر فاصله دانشگاه‌ها رابطه‌اش دچار تنش شده تماس می‌گیرد، یکی در تلاش است تا رازی را که سه سال پنهان کرده فاش کند و آخرین دانش‌آموز، مانامی، باید در مراسم فارغ‌التحصیلی سخنرانی کند اما نتوانسته بر دردش غلبه کند.