"من من هستم" داستان یک زن جوان به نام ریچل است که در مراسم خاکسپاری مادرش با پدرش، جین، که هرگز او را نمی‌شناخته، ملاقات می‌کند. او متوجه می‌شود که پدرش کاملاً دچار توهم است و او را به عنوان مادر مرده‌اش می‌شناسد. پس از اینکه ریچل به دیدن جین در یک خانه سالمندان می‌رود، می‌آموزد که او از بیماری‌ای به نام سندرم کُرساکف رنج می‌برد، نوعی فراموشی رجعتی، و مادرش او را یک سال پیش برای درمان در این مرکز قرار داده است. او هیچ چیزی از سن سی و سه سالگی به بعد را به یاد نمی‌آورد و باور دارد که هنوز جوان است. ریچل نمی‌تواند او را قانع کند که کیست، بنابراین تصمیم می‌گیرد با تظاهر به مادرش، به توهمات پدرش ادامه دهد و متوجه می‌شود که تحت این پوشش، او و جین می‌توانند "گفتگوهای عادی" داشته باشند. به زودی، ریچل هر روز به دیدن جین می‌رود و راه‌های جدیدی برای آوردن عناصر گذشته‌اش به رابطه حال حاضرشان پیدا می‌کند.