فیلم نوساری: ابدیت ناپایدار
یک جوان در حال گشت و گذار است و به بزرگترهایی که به تنهایی زندگی میکنند، زنگ میزند. او به آنها میگوید: «مادربزرگ، من هستم» و دروغ میگوید که نوه آنهاست. یک خانم سالخورده که در منطقه خرید در حال افول در آماکوسا یک فروشگاه موسیقی دارد، به تماس او پاسخ میدهد و او را با گرمی میپذیرد. او به عنوان نوهاش تظاهر میکند و در شهر مستقر میشود. او به دوستیاش با جوانان روستا، صدا و چشمانداز آماکوسا و زندگی روزمره آن خانم سالخورده عادت میکند.
پیشنمایش موجود نیست.