پزشک 65 ساله، پیرفرانچسکو، به عنوان نگهبان پزشکی شیفت شب کار می‌کند. او مردی بدخلق و پر از درد و رنج است و با بیمارانش بسیار خشن است. یک شب، او در تصادف جاده‌ای با مرد تحویل‌دهنده 30 ساله، ماریو، درگیر می‌شود. در حالی که ماریو آسیب نمی‌بیند، دوچرخه‌اش خراب می‌شود و سیاتیک پیرفرانچسکو شعله‌ور می‌شود و او را از رانندگی بازمی‌دارد. با به خطر افتادن هر دو شغلشان، پزشک ایده‌ای دارد که می‌تواند به هر دوی آنها کمک کند: ماریو تحت هدایت از راه دور پیرفرانچسکو از طریق هدست بی‌سیم، به ملاقات بیمارانش می‌رود و آنها همچنین تحویل ماریو را با ماشین پیرفرانچسکو انجام می‌دهند. پس از یک سری ماجراجویی‌های جسورانه، آنها یاد می‌گیرند که از یکدیگر حمایت کنند و شب با تغییرات مثبت در زندگی‌شان به پایان می‌رسد.