فیلم میگویند هیچ چیز ثابت نمیماند
تویچی یک قایقران است که روستاییان را به شهری در طرف دیگر رودخانه میبرد. او علاوه بر پارو زدن برای روستاییان در طول روز، به جز با گنزو، همسایه جوانش، با کسی ارتباط برقرار نمیکند. در بالادست، یک پل بزرگ در حال ساخت است. همه هیجانزده هستند، اما تویچی احساسات مختلطی درباره آن دارد. یک روز، تویچی با دختری مرموز ملاقات میکند. او که خانوادهای ندارد و جایی برای رفتن ندارد، به تویچی اجازه میدهد که با او بماند، اما این ملاقات شروع به ایجاد تغییراتی در زندگی تویچی میکند.