فیلم شمعها در خیابان بی
دیدی پس از ۱۳ سال به زادگاهش برمیگردد و با پسر ۱۱ سالهاش، تروپر، به آنجا میآید. بهترین دوست دوران کودکیاش، سم، اکنون متأهل است و او و همسرش، لیدیا، دامپزشکان شهر هستند. لیدیا کمی نسبت به دیدی محتاط است زیرا سم به او میگوید که آنها در کودکی بهترین دوستان بودند و دیدی اولین عشق او بوده است. اما دیدی و تروپر با مهربانی و دوستیهایشان به دلهای بسیاری از مردم شهر راه پیدا میکنند. دیدی یک کسبوکار ساخت شمع در میدان شهر راهاندازی میکند و بسیاری از خانمهای شهر را به مهمانیهای هفتگی ساخت شمع دعوت میکند و از طریق این مهمانیها، او و لیدیا دوستان خوبی میشوند. یک شب بعد از شام با لیدیا و سم، دیدی به سم میگوید که بسیار بیمار است و زمان زیادی برای زندگی ندارد و به کمک او برای پیدا کردن یک خانواده خوب در شهر برای فرزندخواندگی تروپر نیاز دارد. سم بعداً همه چیز را به لیدیا میگوید و آنها تصمیم میگیرند اگر/وقتی چیزی برای دیدی اتفاق بیفتد، خودشان تروپر را به فرزندی قبول کنند.