زمانی که سیا، هیگا و شون به دیدن سائوری (آتنا) در یتیم‌خانه می‌روند، با کارمندی به نام اری آشنا می‌شوند. اری که خود یک یتیم است، به هیگا علاقه‌مند می‌شود و یک شب در بیرون به تماشای ستاره‌ها می‌نشینند. آن‌ها یک ستاره دنباله‌دار را می‌بینند و هیگا از اری می‌خواهد که یک آرزو کند. اما بعد از رفتن هیگا، اری به شدت به ستاره دنباله‌دار جذب می‌شود و به تنهایی به جنگل می‌رود، جایی که یک سیب طلایی پیدا می‌کند. او سپس توسط اریس، الهه اختلاف، تسخیر می‌شود و آتنا را ربوده و قصد دارد با استفاده از سیب طلایی انرژی او را ببلعد، به طور کامل تجسد یابد و بر جهان تسلط یابد. اریس پیامی برای سنت‌های برنزی می‌گذارد که به معبد الهه در کوه‌ها می‌روند. در آنجا، قهرمانان با پنج سنت روحی مبارزه می‌کنند: مایا از ساگیتا، اورفئوس از لیره، مسیح از صلیب جنوبی، جان از اسکوتوم و یگر از اوریون.