کورِی پترسون، نوجوان هجده ساله، به همراه مادرش به یک شهر کوچک نقل مکان می‌کنند به دلیل یک تراژدی در گذشته‌شان. در اولین روز کورِی در دبیرستان هالوز اند، او با میسون، که او هم تازه به شهر آمده، ملاقات می‌کند. میسون به او درباره مرگ یکی از دوستانش در مدرسه می‌گوید و به کورِی توصیه می‌کند که از کشتی‌گیر پری و باندش دوری کند. وقتی دو دانش‌آموز دیگر ناپدید می‌شوند، کورِی تصمیم می‌گیرد با مدیر مدرسه، ریزچک، صحبت کند، اما او به او توجهی نمی‌کند. کورِی و میسون به تحقیق درباره راز مدرسه می‌پردازند و حقیقت تاریک هالوز اند و دانش‌آموزان ناپدید شده را فاش می‌کنند.