کاران یک سرباز سابق است. یک روز وقتی کاران متوجه می‌شود که پدرش به خاطر اتهام نادرست به جرم، در زندان خودکشی کرده، به راوی ورما، وکیل شهر که همسر و فرزندی دارد، مشکوک می‌شود. وقتی کاران راوی را در خیابان با همسرش کاجال می‌بیند، ناگهان به آنها شلیک می‌کند؛ اما راوی زنده می‌ماند و کاجال کشته می‌شود. پس از ترخیص راوی از بیمارستان، او متوجه نمی‌شود که همسر جدیدش دقیقاً شبیه کاجال است، اما بعداً متوجه می‌شود. در حالی که زندگی راوی ادامه دارد، انتقام کاران نیز علیه راوی ادامه می‌یابد. راوی ادعا می‌کند که این ایده او نبوده که پدر کاران را به دام بیندازد و ممکن است پدرزنش و همکارانش مسئول باشند.