در زمان‌های باستان که قحطی و حملات تاتارها وجود داشت، یوراس براتیچک، نویسنده طنز، به مردم به شکل مسیح ظاهر می‌شود و مردم به معجزه‌ای ایمان می‌آورند. راهب فریبکار بوسیاتسکی تصمیم می‌گیرد از این رویداد بهره‌برداری کند. یوراس و دوستانش - "حواریون" - به دستور کاردینال دستگیر می‌شوند و به مردم آورده می‌شوند. مردم گرسنه شروع به درخواست نان می‌کنند و یوراس جمعیت را به سمت انبارهای ثروتمندان هدایت می‌کند. پس از فرار از کاردینال، یوراس و دوستانش به یک صومعه پناه می‌برند. با کمک مردم، آنها هم تاتارهای مهاجم و هم ارتش کاردینال را شکست می‌دهند.