مرد روستایی هامبو، در تلاش برای راهاندازی پسرش گیكور، او را به خدمت بازرگان مرفه بازاز آرتیم میسپارد. گیكور نه محبت و نه مهربانی را در خانه بازرگان پیدا میکند و دلتنگ خانهاش میشود. برخی به مأمور کوچک حسادت میکنند اما هیچکس رنجهای او را نمیبیند.