جسی جذاب، رمانتیک است و میداند چگونه سؤال را مطرح کند؛ اما نمیتواند با ازدواج روبرو شود. بنابراین، وقتی او و هانا در همان هفتهای که یک نامزد سابق میمیرد از هم جدا میشوند، تصمیم میگیرد که همه چیز را روشن کند. او به دیدن هر زنی که با او جدی بوده میرود تا بپرسد چه اشتباهی رخ داده است. شعله نوجوانیاش، زنی مستقل که گاهی با او میخوابد، و گروهی از لزبینها به او مشاوره میدهند، همچنین آنا باث، که مرده اما در خوابهایش زنده است. یک دوست دختر سابق هنوز عصبانی است، اما با کمک همکار خلاقش، لورا، که خوابش نمیبرد، جسی حتی میتواند با او صحبت کند. او به مراسم خاکسپاری آنا باث میرود، جایی که هانا را خواهد دید و شاید بفهمد چه چیزی از او دور مانده است.