رانجیت دست راست یک گنگستر به نام "عمو" است. او از زمانی که یک کودک فراری بود، برای او کار می‌کند و در تمام انواع فعالیت‌های جنایی مهارت دارد و در حال حاضر یک کلاب شبانه به نام "پلی‌بو" را مدیریت می‌کند. او با آنجو، دختر زیبایی، آشنا می‌شود و هر دو به یکدیگر عاشق می‌شوند. سپس متوجه می‌شود که آنجو کسی نیست که ادعا می‌کند، بلکه شخصی است که توسط پرتاب استخدام شده تا به او نزدیک شود، او را به دام بیندازد و بکشد. اما این اتفاق نمی‌افتد و رانجیت نجات می‌یابد و به آنجو کمک می‌کند تا برادرش، راکش، را از چنگ پرتاب آزاد کند. سپس جواهرات بی‌قیمتی به نمایش گذاشته می‌شود و تعدادی از گنگسترها تصمیم می‌گیرند که سعی کنند آن‌ها را بدزدند، با علم به اینکه یک نگهبانی ۲۴ ساعته و همچنین یک سیستم هشدار وجود دارد. پس از این سرقت، گذشته دوباره مرور خواهد شد و تعدادی از افرادی که رانجیت به آن‌ها وابسته بوده، از پیشینه واقعی او، از جمله قتلی که قبل از شروع حرفه‌اش به عنوان یک جنایتکار مرتکب شده، مطلع خواهند شد.