فانگ و آنجی در دوران مدرسه دوستان نزدیکی بودند اما بعد از فارغ‌التحصیلی از هم جدا شدند. فانگ به تحصیلات خود در یک مرکز آموزشی ادامه داد. آنجی در یک استودیو کار می‌کرد و به همکلاسی‌اش چونگ علاقه داشت، که او نیز به آنجی جذب شده بود. با اینکه آنجی به چونگ احساس داشت، اما متوجه علاقه فانگ شد و از قرار ملاقات با چونگ خودداری کرد. یک شب، آنجی به شدت ناراحت بود و به دیدن چونگ در کلاپی که او در آن می‌خواند رفت. او در نهایت با او خوابید. آنجی که از این کار احساس گناه می‌کرد، دیگر حاضر به دیدن چونگ نشد. فانگ متوجه شد که چونگ به او علاقه‌ای ندارد و تمام وقتش را صرف درسش کرد. در نمایش فارغ‌التحصیلی، فانگ از آنجی دعوت کرد که بیاید اما آنجی نیامد. فانگ مدام به آنجی زنگ زد و در نهایت متوجه شد که آنجی در استخر غرق شده است.