فیلم هرگز لحظهای کسلکننده
کی کینگسلی، یک ترانهنویس باکلاس و موفق در نیویورک، عاشق یک دامدار بیوه به نام کریس هیورد میشود که در مسابقه گاوبازی میدان مدیسون اسکوئر ملاقات میکند. آنها ازدواج کرده و به مزرعهاش در غرب میروند. دوستانش او را از ناامیدی زودهنگام در زندگی در مزرعه، دور از درخشش و نورهای روشن برادوی، هشدار میدهند. کی یکی پس از دیگری با دشواریهای سازگاری مواجه میشود، زیرا مزرعه تحت سرپرستی فرزندان کریس است و حادثهای با یک همسایه باعث میشود کی به زندگی مجلل خود در نیویورک بازگردد. اما او به زودی متوجه میشود که قلبش با کریس و فرزندانش است.