نات سیلور تا کنون ۷ بار نامزد شده است. این بار، در هشتمین بارش، او واقعاً قصد دارد ازدواج کند. اما یک بازدیدکننده ظاهر می‌شود، دوست‌پسر قدیمی شیرلی. با یک اسلحه! او خود را خواهد کشت مگر اینکه بتواند شیرلی را دوباره به دست آورد و نات با کمال میل تسلیم می‌شود. به گفته مادر نات، دایی‌اش شیا در عشق بدشانس بود اما در کار واسطه‌گری خوش‌شانس، و نات دقیقاً مانند شیا است. نات به خانواده‌اش می‌گوید که به ایتالیا می‌رود. اما او در نیویورک می‌ماند و با یک نام جدید و کسب‌وکار جدید، نات گلد، مشاور در روابط انسانی، خود را راه‌اندازی می‌کند.